سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دو تن در باره من تباه گردیدند ، دوستى که ازحد بگذراند و دروغ بافنده‏اى که از آنچه در من نیست سخن راند ] و این مانند فرموده اوست : که [ دو تن در باره من هلاک شدند دوستى که از حد گذراند و دشمنى که بیهوده سخن راند . ] [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 89 دی 30 , ساعت 7:26 عصر

دوش می آمد و رخساره بر افروخته بود

تا کجا باز دل غم زده ای سوخته بود

 
رسم عاشق کشی و شیو? شهر آشوبی

جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود

جان عشاق ، سپند رخ خود می دانست

وآتش چهره بدین کار برافروخته بود 


گرچه می گفت که زارت بکشم ، می دیدم


که نهانش نظری با من دلسوخته بود


کفر زلفش ره دین می زد و آن سنگین دل

در پی اش مشعلی از چهره بر افروخته بود

دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت


الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود

یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد


آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود


گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ


یارب این قلب شناسی ز که آموخته بود

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ